ام بی ای نیوز: در مطلب قبلی اصول ابتدایی برندینگ رفتاری را معرفی کردم و به این پرداختم که به چه دلیل برای یکپارچگی رفتارهای ارتباطی برند ضروریست.
مسالهای که امروز میخواهم دربارهاش بنویسم این است که برندینگ رفتاری تنها به رفتارهای بیرونی کارکنان و مدیران یک برند برنمیگردد، بلکه نیازمند فعالیت درونی و به اصطلاح زیرسازی بنیادین است.
درست است که این مفهوم در استراتژیهای برند خلق میشود و نیازمند آموزش است، با اینحال بسیاری از مصداقهایش از قبل در زندگی روزمرهمان وجود داشتهاند و از آنها استفاده میکردهایم؛ مثلا اینکه چه قدر در زندگی سعی میکنیم خوشبرخورد باشیم و صمیمانه کنار دیگران بایستیم یا در حل مشکلات بقیه میکوشیم. لبخند واقعی را نمیتوان بر لبهای کسی دوخت و غیرواقعیبودن و تصنعیبودنش را همه میتوانند تشخیص دهند.
پس قدم اول در استخدام افراد این است که به دنبال کسانی باشیم که از صمیم قلب با خودشان و دنیا به صلح رسیدهاند -کار سخت اما شدنیایست.
با اینحال عناوینی وجود دارند که آموختنشان در محیط کار ضروریست و بنا به استراتژی و شخصیت هر برند با دیگری متفاوت است.
قابلیت برقراری ارتباط
هیچکس دلش نمیخواهد به کافه، رستوران یا مغازهای برود که کارکنانش جواب سلام او را نمیدهند یا به درخواستهایشان به شکلی بیادبانه پاسخ میدهند. قابلیت برقراری ارتباط به معنای توانایی دقت و توجه به گوینده است. برقراری تماس چشمی درست، هماهنگی دست و اعضای بدن هنگام سخنگفتن و خندیدن در محلهای عمومی کاری هم در این دسته قرار میگیرند.
همدردی
همدردی مسالهی دیگریست که خیلیها فکر میکنند آموختنی نیست و باید در ذات فرد باشد، با اینحال در دورههای برندینگ رفتاری که در کشورهای مختلف برگزار میشود این مبحث هم آموزش داده میشود. باید بگویم این مفهوم چیزی بیشتر از ناراحتی برای غم یک نفر و شادی برای خوشحالی یک فرد است. درک یا همدردی به معنای قدم نهادن به دنیای یک فرد دیگر و فهم این مساله است که چرا بهخاطر یک دیدگاه خاص غمگین یا شاد میشود. همدردی مهارتیست که به اشخاص کمک میکند نه تنها آرامش خود را در ذهن داشت باشند بلکه به افراد دیگر در محیط کارشان کمک کنند که پیشرفت کنند. این روحیه باعث میشود روحیهی رقابتی کمرنگتر شود و محیط کار رنگ دوستانهتری بگیرد.
حل مشکلات و درگیریها
گاهی وقتها پیش آمده که به مغازهای میرویم و در آنجا برخوردی بین کارکنان پیش آمده است؛ همه اخم به چهره دارند و حتی ممکن است صدایشان را برای هم بلند کنند. هنگام به وجود آمدن مشکلات و تنشها کارکنان باید بتوانند از این وضعیت گذر کنند و مشکل را حل کنند. ادامهدارشدن این وضعیت بر توانایی کاری افراد تاثیر میگذارد و مخاطبان نیز از این تاثیر مصون نمیمانند.
مدیریت زمان
مدیریت زمان هم در دستهی رفتارهایی قرار میگیرد که باید به کارکنان آموزش داده شود و معنایش چیزی بیش از اختصاصدادن یک وظیفه به افراد برای انجام در زمان مشخص است. نباید انتظار داشته باشیم همه بتوانند زمانشان را مدیریت و کارشان را در یک زمان مشخص تمام کنند. برگزاری جلسههای فردی یا گروهی و شبیهسازی انجام یک فعالیت میتواند کارساز باشد. خیلی وقتها شاید لازم باشد برای برخی کارها نقشهی راه رسم کرد یا مراحل انجام کار را برای فرد نوشت و با تبدیل یک کار بزرگ به وظایف کوچکترْ زمان انجام را بهینه کرد. برخی توانمندیها مانند انجام کارهای دشوار در اول روز و نگهداشتن کارهای آسان برای پایان روز و هنگام خستگی نیز، از مواردیست که باید به کارکنان آموزش داده شود.
برندینگ رفتاری درواقع مانند کرمپودری عمل میکند که باعث میشود آرایشْ خوب روی صورت بنشیند؛ با وجود آن رفتارهای بیرونی کارکنان در مقابل مخاطبان بینقص و درست از آب درمیآید.