برقراری ارتباط نزدیک با مخاطبان و دستیابی به روشهای آن یکی از بزرگترین چالشهای مدیران مارکتینگ است. در این باره گفتگویی با فرشید درخشان استراتژیست، مشاور تبلیغات و بازاریابی، برنامه ساز داشتهایم. درخشان یکی از مشاوران باسابقه صنعت مارکتینگ و تبلیغات ایران است و در کارنامه کاری ایشان همکاری با آژانسهای تبلیغاتی و برندهای مختلفی ثبت شده است.
فرشید درخشان استراتژیست و مشاور تبلیغات و بازاریابی، برنامه ساز درباره ارتقاء سطح تجربه مشتری گفت: پروسه ماركتينگ و فروش، كه قبلا بر مبني فروش بيشتر پايه ريزي ميشد، با افزايش رقابت و بهبود كيفيت محصولات و همينطور تنوع ارزشهاي افزوده، كم كم سمت و سوي ديگري گرفت و به سمت رقابت بر سر تجربه خريد مشتري، تجربه ادراك شده، رابطه تعاملي و حس رضايت متقابل بين فروشنده و خريدار در خريد يك محصول يا كالا، سوق پیدا کرد. داستان گويي، خلق روايت و هويت يك محصول يا يك برنداز قديم شرط اول يك فروش خوب بوده و بازهم خواهد بود، از داستانهاي هزار و يك شب تا تيمچههاي بازار و تا پروموترهاي هايپرهاي جديد، يك فروشنده خوب ميداند كه علاوه بر مزيتهاي رقابتي و ارزشهاي افزوده ، بهتر است محصولش داستاني منحصر به فرد داشته باشد. از بحثهاي مختلف برندسازي و آركي تايپهاي مختلف گرفته تا ترسيم پرسوناي مشتري و تا اتاقهاي فكر، از ابتدا تا انتها، حتي همان ابتداي خلق ميژن و ويژن، پروسه ماركتينگ، تبليغات و فروش، امروزه گويي هنر يك آرتيست تمام عيار را در به دست آوردن قلب مخاطب همزمان با اقناع منطقي مغز او، ميطلبد.
درخشان درباره فواید ایجاد تجربه خوب در مشتریان گفت: مديران امروزي، نوروماركتينگ ميخوانند، روانشناسي و اسطوره شناسي ميدانند و همزمان از نظر انساني و نه فقط منفعت طلبي، در پي برقراري يك تجربه خوب و ماندگار با مشتري به عنوان يك شريك دراز مدت هستند. ارزش افريني امروزه، يك رابطه تعاملي دوطرفه مثل شبكههاي تلويزيوني پلتفرمي شده است، مشتري ميخواهد انتخاب كند. اينجاست كه فقط توليد كردن ديگر هنر نيست، هنر حتي فقط فروختن هم نيست، هنر ايجاد ارتباط عاطفي پايدار با مشتري به عنوان يك انسان و شريك است. هنر ايجاد يك تجربه رضايت بخش است كه شيارهاي نوروماركتينگي در مغز مخاطب ايجاد كند . هنر تصاحب قلب مشتري است، هنر اقناع ذهن مشتري است .
يكي از كساني كه بين روانشناسي، نوروماركتينگ، روايت سازي براي محصول و نياز عاطفي مصرف كننده، ارتباطي معنادار پيدا كرد، مارك گوبه ، كارگردان و نويسنده كتاب برندينگ عاطفي است كه تجربههايي از جنس روانشناسي و هنر، و حتي تفكيك رنگها، را در پروسه ماركتينگ بررسي ميكند . تجربههاي من در سالهاي گذشته چه به عنوان مديرماركتينگ و چه به عنوان برنامه ساز و خالق كاراكتر، چند موضوع را برايم روشن كرده است.
شخصيت سازي، داستان گويي و ريشه و چنگك داشتن كاراكترها، چه براي داستان و چه براي برند يا محصول، مهم است و موضوعي تفنني نيست. لازم است كه بر مبنا و روي خط استراتژي باشد و قلب يا مغز مشتري را در يك رابطه بلند مدت و نه سودجويانه ، هدف بگيرد. رسانههاي تعاملي جديد، دروازههايي عملياتي براي رسيدن به تجربههاي جديد ماركتينگي هستند و ماركتينگ و فروش، ديگر يك بازار بفروش و رها كن نيست، بازارهاي جديد از آن كساني ست كه انسان هوشمند گوگل ديده امروزي را به عنوان يك طرف اين رابطه دو طرفه محترم ميشمارند .